۱-برای چه کار مي کنيد؟ برای چه چيزی کار می کنيد؟ برای مقدار مشخصی پول؟ برای ميزان مشخصی پيشرفت يا پست و مقام بالا؟ برای مقدار متنابهی از تعريف و تمجيدهای اطرافيان و ديگر قشرهای جامعه؟ شايد هم هيچ کدام از اين چيزهايي که مي گويم،درباره شما صدق نمی کند و داريد برای هدف هايی ديگر کار می کنيد و رنج اين همه تلاش را تاب می آوريد. بيشتر ما مردم، برای همان هدف های اولی که گفتم، داريم کار می کنيم.
کافی است به مقدار مشخصی پول برسيم، تا نيروی موفقيت در ما تحليل برود و ديگر، به قاعده گذشته تلاش نکنيم. کافی است به پست و مقام و اعتباری اجتماعی برسيم تا ديگر، قدرت و جسارت جلو رفتن را از دست بدهيم. اين اتفاق، برای خيلي ها می افتد.
۲-برای بسياری از ما، پيشرفت و موفقيت، عدد و موقعيت خاصی است که به محض رسيدن به آن، ديگر معنی و مفهوم خودش را از دست می دهد و اينجاست که موفقيت، رعب آور مي شود و تبديل به يک اتفاق مخرب. قبل از اينکه بحث را دنبال کنم، مي خواهم خاطره ای تعريف کنم. اين خاطره را، يکي از دوستان نزديک بيل گيتس مي گويد، همان بيل گيتس معروف که شرکت مايکروسافت و سيستم عامل ويندوز را راه انداخت و دنيای تکنولوژی رايانه ای را توی مشت های خودش گرفت. اين خاطره را به نقل همکار ارجمندم، مهيار ميرزاپور، در اين جا مطرح مي کنم: “ببينيد، همه انسان ها اهداف مشخصی دارند که تمام زندگی خود را صرف عملی کردن اين آرزوها و اهداف می کنند و وقتی به خواسته خود رسيدند، مي ايستند و لذت مي برند! اما بيل اين گونه نيست! او در مقاطع مختلف زندگی خود به اوج شهرت و ثروت رسيد ولی هرگز نبرد را رها نکرد. يکي از خاطره های جالب من در مورد گيتس، صبح روزی است که وی مطلع شد ويندوز(سيستم عامل توليدی شرکت مايکروسافت که هم اکنون در بيش از نيمی از کامپيوترهای جهان مورد استفاده قرار می گيرد) به بالاترين حد فروش در تاريخ نرم افزارهای جهان رسيده است. او، به مرکز برنامه ريزی شرکت مايکروسافت رفت و از مدير مرکز خواست تا يک هفته آينده، طرح های جديد را در اختيارش بگذارد. مدير مرکز گفت که آقای گيتس! هنوز جشن موفقيت ويندوز تمام نشده شما به فکر ايده های جديد هستيد؟ گيتس هم جواب داد که ويندوز تاريخ ماست. ما نمي توانيم با تاريخ آينده را بسازيم! به نظر من هيچ موفقيت و پيروزی ای در دنيا نيست که بتواند وی را از حرکت بياندازد. او مبارز يک نبرد ابدی است که هرگز به پايان نخواهد رسيد!”
۳-دقت کرديد؟ موفقيت و پيشرفت يعنی اين. در چنين ديدگاهی، موفقيت يک اتفاق دائمي و هميشگي است، نه يک پروژه مشخص که با رسيدن به نقطه پايان خود، تمام بشود و برود پي کارش. جاده پيشرفت و موفقيت، جايي برای استراحت هميشگی ندارد؛ هرچند که جاهای مختلفی برای بيتوته کردن و استراحت های کوتاه مدت داشته باشد. اما اين، ديدگاه بيشترما مردم نيست. ما فکر مي کنيم که بله، به محض اينکه مثلا يک ميليارد تومان دارايي ذخيره کرديم، ديگر کافی است و بايد استراحت کنيم و تمام! يا به محض اينکه به پست و مقام قابل توجهی رسيديم، ديگر بايد فيتيله موفقيت را پايين بکشيم و باقی عمر را استراحت کنيم و تمام! تمامي وجود ندارد، هر تمامی، شروع يک راه و هدف و موفقيت ديگر است و اين روند، هيچ وقت پايان نمي پذيرد. به قول بيل عزيز، تا امروز هر کاری که کرده ايم، تاريخ گذشته ما بوده است و هيچ ربطی به بعد از اين ما ندارد. هيچ کشور و شخص و گروهي را با تاريخ گذشته اش تقدير نمی کنند. اتفاقا اين خاصيت آدم ها و گروه های ضعيف است که فقط و فقط، به گذشته و تاريخ خودشان افتخار مي کنند و در حال حاضر، حرفی و موفقيتی برای مطرح کردن ندارند. اساسا، آدم ها چند دسته اند. دسته اول، گذشته پر افتخاری دارند، ولی نه حالای قابل توجهی. دسته دوم، حالای موفقی دارند، اما گذشته چندان جالبی نداشته اند. دسته سوم هم نه گذشته جالبي دارند و نه حالای قابل توجهی. و البته دسته آخر، هم گذشته خوبی داشته اند و هم حالای قابل اعتنايي.دسته چهارمی ها، به هر حال تحسين ديگران را برمي انگيزند. اما بهتر آن است که هميشه، جزو دسته دوم باشيم؛ اگرچه گذشته قابل توجهی نداريم و نداشته ايم.
۴-به ياد يکی از برندگان علمی جايزه نوبل مي افتم که مدت ها پيش خواندم. اگر حافظه ام درست ياری کند، بايد ماري کوری معروف باشد که روزی گفته بود، برای من کارهايي که در گذشته کرده ام، اهميتی ندارند. مهم ترين اتفاق زندگي ام، کاری است که بايد همين الان انجام بدهم؛ کار بعدی. يا ياد حرف ناپلئون، امپراطور فرانسه که از صفر به همه چيز رسيد، مي افتم که گفته بود، استراحت برايش، معنايي ندارد و چيزي شبيه مرگ است؛ به خاطر همين تا آخر عمر، نه استراحت کرد نه از تلاش کردن، باز ايستاد. و باز هم ياد مصاحبه ای ديگر مي افتم که با بازيگر شاخص کشورمان، پرويز پرستويي داشتم که در آن، گفته بود که برای او تقدير و تحسين ديگران از او، مثل ليوان آبی است که در جاده ای طولانی، تحويلش مي دهند تا خستگی اش را رفع کند. جايزه ها و تقديرنامه ها و تحسين ها، برای چنين بازيگری، نقش يک ليوان آب برای رفع عطش و خستگی را دارد و نه هيچ چيز ديگری و نبايد فراموش کند که جاده، ادامه دارد و بايد، به مسير خودش ادامه بدهد و اين ليوان های آب، دليل محکمی نيست برای هميشه ايستادن وهميشه استراحت کردن. مربيان و ورزشکاران بسياری هم بوده اند با چنين طرز فکری که فردای روزی که قهرمان شده اند يا طلای رقابتی را به گردن آويخته اند، شروع به تمرين های سخت کرده اند؛ برای شروع مسير رسيدن به افتخار بعدی. و اين، طرز فکر همه انسان های موفق تاريخ است. موفقيت، تضمين نهايي نداده است که به شخصي تا ابد وفادار باشد. به قول برايان تريسی، جهان ما، جهان علت و معلول است و اگر انساني، موفق شده است، لابد علت هايي داشته است؛ علت هايي مثل تلاش، پشتکار، مديريت زمان و… و طبيعی و بديهی است که اگر اين شخص، علت های خودش را از دست بدهد، معلول نهايي، که همانا موفقيت شخصی خودش باشد، را هم از دست خواهد داد.
۵-در مباحث دينی ما، بحث جالبی وجود دارد به نام خوف و رجا. مومن واقعی، بايد مثل يک بندباز ماهر و هميشگی، حواسش جمع باشد. خوف، يعنی ترس از اين که نکند خداوند، به خاطر اشتباهاتی که اين مومن در زندگی اش کرده، او را مجازات کند. و رجا، يعنی اميد به بخشش و بزرگواری همين خداوند بزرگ. و جايي در ميان خوف و رجا، يعنی جايي ميان عذاب و بخشش. جايي که حتي پيامبر(ص) هم دعا مي کند که مورد بخشش خداوند واقع شود، ديگر تکليف بقيه آدم ها که روشن است. در اين ديدگاه، خداوند به هيچ انسانی، تضمين نهايي نداده است که تا قبل از مرگ، رستگار خواهد بود. چه بسا که انسانی و انسان هايي، تا لحظه قبل از مرگ، ظاهرا مومن بوده اند، اما با ديدن واقعيتی به نام مرگ، به دام کفر و شرک افتاده اند و البته برعکس. سندی به نام کسی زده نشده است که ای فلان آدم، تو تا لحظه مرگ در امانی.
چنين ديدگاهی را مي توان نعل به نعل، در مسير موفقيت نيز مورد استفاده قرار داد. اگر کسي به موفقيتی رسيده است، دليلي بر اين نيست که اين موفقيت را تا لحظه آخرحفظ کند. بايد تا لحظه آخر، وفاداری به موفقيت، ثابت شود و دليل هايي که باعث ايجاد معلول موفقيت می شوند، در شخص وجود داشته باشند. فواره، هرچقدر هم که بالا برود، اگر قدرت اوليه اش را از دست بدهد، با شدت بيشتری سقوط خواهد کرد. هر چيزی که از ارتفاع بيشتر و بالاتری بيفتد، ضربه سخت تری خواهد خورد. کسی که موفقيتی به دست آورده و با خيال راحت، کنج خانه اش نشسته و مي خواهد لذت موفقيتش را ببرد، سخت تر و پر سر و صداتر به زمين خواهد خورد.
۶-يادمان باشد که اين مسير، هميشگی است و هميشه، بايد در آن راه رفت. انسان های موفق، با فرمول “کاربعدی” و “هدف بعدی” زندگی مي کنند. يعنی چه؟ يعنی در هر لحظه ای، به اين فکر مي کنند که تمام حواسشان را، روی کاری که دارند انجام مي دهند، متمرکز کنند. و وقتي که اين کار تمام شد، با تمام حواس و تمرکز، آن را فراموش مي کنند و مي روند به سمت کار بعدی. استراحت؟ استراحت، در رفتن است، در سفر کردن است، در جاری بودن است. استراحت رود، در جاری بودن اوست؛ وگرنه اگر راکد بماند که مي شود مرداب. کار بعدی، هدف بعدی، پروژه بعدی. سوال هميشگی انسان های موفق از خودشان، اين است که “امروز برای ارائه کردن چه دارم؟ ” کارهای گذشته، مال گذشته است و ربطی به امروز ندارد. تاريخ، مي تواند محل عبرت باشد، اما نمي تواند دليلی برای ساختن آينده باشد. به کسی، چيزهای با ارزش نمي دهند؛ با اين بهانه که تاريخ خوب و موفقي داشته باشد. تمام اين مقاله، در اين جمله طلايي خلاصه مي شود که “موفقيت و پيش رفتن و پيشرفت، متاسفانه يا خوشبختانه، بازنشستگی ندارد! ”
منبع: مجله موفقيت،شماره دويست وشش