آيا شما به عشق حقيقي اعتقاد داريد؟ من فکر مي کنم داستان هاي عاشقانه اي که پيش روي ماست اعتقادمان به عشق را محکم مي کند. آنها مشهورترين داستان هاي عاشقانه در تاريخ و ادبيات جهان هستند. عشق آنها عشقي ابدي و جاودانه است.
۱ – ليلي و مجنون
شاعر برجسته ايران، نظامي گنجوي، شهرت خود را مديون شعر عاشقانه اش ليلي و مجنون مي باشد. ليلي و مجنون يک تراژدي درمورد عشق نافرجام است. اين داستان براي قرن ها نقل و بازگو شده و در نسخ خطي و حتي روي سراميک ها نيز نگاشته شده است. عشق ليلي و قيس به دوران مدرسه شان برمي گردد. عشق آنها کاملاً قابل مشاهده بود اما آنها از آشکارشدن عشق شان جلوگيري مي کردند. قيس به دليل تهيدستي خود را به بياباني تبعيد کرد تا ميان حيوانات زندگي کند. او از خوردن غفلت مي کرد و بسيار لاغر شده بود. به دليل همين رفتارهاي عجيب و غريب به وي لقب ديوانه دادند. او با عرب هاي باديه نشين دوستي مي کرد. آنها به قيس قول داده بودند ليلي را طي ستيز و زد و خوردي نزد او بياورند. در طي اين زد و خورد قبليه ليلي شکست خورد اما پدر ليلي به دليل رفتارهاي مجنون وار قيس با ازدواج آنها مخالفت کرد و بالاخره ليلي با شخص ديگري ازدواج کرد. پس از مرگ همسر ليلي، باديه نشينها جلسه اي بين ليلي و مجنون ترتيب دادند اما آنها هيچ وقت کاملاً با هم آشتي نکردند. فقط بعد از مرگشان هر دو کنار هم دفن شدند.
۲ – رومئو و ژوليت
رومئو و ژوليت کششي به داستانهاي عاشقانه دوران باستان دارد. درونمايه اثر براساس داستاني ايتاليايي است، که به صورت شعر با نام تاريخ باستاني رومئو و ژوليت توسط ارتور برووک در سال ۱۵۶۲، و به صورت نثر در سال ۱۵۹۱ توسط ويليام پينتر نوشته شدند. شکسپير از هرد و اثر استفاده کرد، ولي براي گسترش داستان، شخصيتهاي مکمل داستان به خصوص مرکوتيو و پاريس را دچار تغييراتي نمود.
تا به امروز شايد اين داستان مشهورترين دلداده ها باشد. اين زوج مترادفي براي عشق هستند. رومئو و ژوليت يک داستان حزن انگيز نوشته ويليام شکسپير است. داستان عاشقانه آنها بسيار غم انگيز است. داستان اين دو جوان که از دو خانواده مخالف هم هستند، به اين گونه است که در نگاه اول عاشق شده و عشق آنها به ازدواج انجاميده سپس دو عاشق واقعي گشته و زندگيشان را به خاطر عشق شان به خطر انداختند. بي شک گرفتن زندگي خود به خاطر همسر، يکي از نشانه هاي عشق واقعي است. در نهايت مرگ نابهنگام آنها خانواده هايشان را به هم پيوند داد.
۳ – کلوپاترا و مارک آنتوني
داستان عاشقانه آنتوني و کلوپاترا يکي از به ياد ماندني ترين و عاشقانه ترين داستان هاست که در همه زمان ها نقل مي شود. داستان اين دو شخصيت تاريخي بعدها توسط ويليام شکسپير به نمايش درآمد و هنوز هم در همه جاي دنيا نمـــــايش داده مي شود. رابطه آنتوني و کلوپاترا نمونه واقعي عشق است. آنها در نگاه اول عاشق گشتند. رابطه بين اين دو جوان مقتدر، کشور مصر را در يک موقعيت قدرتمند قرار داد. اما عشـــق آنها رومي هايي که از قدرتمند شدن مصريها نگران بودند را عصباني مي کرد. با وجود تهديدهايي که وجود داشت، آنتوني و کلوپـاترا ازدواج کردند. مي گويند که در زمان جنگ عليه رومي ها آنتوني خبر دروغين مرگ کلوپاترا را دريافت کرد و با شمشير خودش را کشت. زماني که کلوپاترا از مرگ آنتوني آگاه شد، وحشت زده شد و با نيش مار خودکشي کرد. عشق بزرگ به قرباني بزرگي هم نيازمند است.
۴ – پاريس و هلن
به نقل از ايلياد اثر هومر، داستان هلن و جنگ تروآ يک افسانه حماسي يوناني و ترکيبي از واقعيت و افسانه است. پيشگويان قبل از تولد پاريس گفتند اوموجب نابودي تروا خواهد بود. پريام پادشاه تروا او را به چوپاني سپرد تا او را در کوه رها کند. چوپان او را بزرگ کرد. در جواني زماني که گاوميش محبوبش را به عنوان جايزه براي مسابقه اي که پريام ترتيب داده بود بردند، براي پس گرفتنش در مسابقه شرکت کرد و همة پسران پريام را شکست داد. خواهرش کاساندرا او را شناخت و به جمع خانواده برگرداند. هنگامي که بر سر تصاحب سيب متعلق به زيباترين زن جهان ميان هرا همسر زئوس، آفروديت و آتنه دختران زئوس نزاع پيش آمد، او از سوي زئوس به عنوان زيباترين مرد داور شد تا زيباترين زن را معرفي کند. آفروديت قول زيباترين زن جهان را به پاريس داد و او نيز به نفع آفروديت حکم کرد. زيباترين زن جهان، هلن همسر منلائوس پادشاه اسپارت بود. پاريس به اسپارت رفت و هلن را دزديد. پس از چند سال يونانيان نيروي عظيمي فراهم کردند و براي باز پس گرفتن هلن به تروا حمله کردند. در اين نبرد زئوس و آفروديت پشتيبان مردم تروا و هرا و آتنا به جهت کينه اي که از پاريس داشتند پشتيبان يونانيان بودند. در اين نبرد هکتور برادر بزرگ پاريس و پهلوان تروا، پس از کشتن بسياري از بزرگان سپاه يونان، به دست آشيل پهلوان رويين تن يونان، کشته شد. در پايان شهر تروا شکست خورده و به نابودي رفت و پاريس که آشيل را با تير فيلوکنتس کشته بود، خودش نيز کشته شد. پس از جنگ و سقوط تروا، هلن به اسپارت بازگشت و تا پايان عمر نزد منلائوس ماند.
۵ – ناپلئون و ژوزفين
ازدواج اين دو يک ازدواج مصلحتي بود که ناپلئون در سن ۲۶ سالگي به ژوزفين علاقه مند شد و با او ازدواج کرد. ژوزفين بانويي برجسته و زني ثروتمند به حساب مي آمد. هرچه زمان مي گذشت عشق ناپلئون به ژوزفين همچنين ژوزفين به ناپلئون بيشتر مي شد اما اين باعث کم شدن احترام متقابل آنها و همچنين کم شدن علاقه شديد آنها به هم نمي شد و به مرور زمان کهنه نمي شد. درحقيقت عشق آنها يک عشق حقيقي بود. آنها سرانجام در عشقشان شکست خوردند زيرا ناپلئون به يک وارث نياز داشت درحاليکه ژوزفين از داشتن اين نعمت محروم بود. آنها با ناراحتي از هم جدا شدند و هر دوي آنها عشق و علاقه شان را تا ابد در دلهايشان پنهان کردند.
۶ – اسکارلت اوهارا و رِت باتلر
بربادرفته نشان دهنده يکي از آثار جاويدان ادبي است. اثر معروف مارگارت ميچل، عشق و نفرت بين اسکارلت و رت باتلر را شرح مي دهد. تنظيم وقت چيزي بود که اسکارلت و رت باتلر هيچگاه در آن با همديگر هماهنگ نبودند. در سراسر اين داستان حماسي، اين زوج هيچگاه احساسات واقعيشان را به طور دائمي تجربه نکردند و اين حاصل بروز جنگ در پيرامونشان بود. اسکــــارلت که دختري بي قيد و آزاد بود نمي توانست بين خواستگاران خود يکي را انتخاب کند. تا جايي که سرانجام مصمم به ادامه زندگي با رت باتلر شد. درحاليکه ذات دمدمي اسکارلت از قبل بينشان فاصله انداخته بود. اميد به طور غيرمستقيم و هميشگي در قهرمان داستان ما ظاهر شد. بنابراين رمان با اين جمله اسکارلت «فردا روز ديگري است» پايان مي يابد.
… ادامه دارد
منبع:مهر
به کوشش : مهدي وفائي