نگاهي تحليل محور بر زندگي با تمرکز بر فيلم زندگي شگفت انگيز است اثر جاودانه فرانک کاپرا.
فيلمي که با ديدنش غم ها و حسرت هايتان کمرنگ تر از هميشه خواهند شد و ارزش زيستن را بيشتر در خواهيد يافت.
در روزگاري زندگي مي کنيم که آماج حملات آثار سينمايي و آلبوم هاي موسيقي بر ناخودآگاه مان قرار گرفته و انگار ديگر وقتي براي انديشيدن به آنچه مي بينيم و مي شنويم نداريم. در جهاني که فيلم سازها به غلط سينما را وسيله اي براي ابراز عقايد درست و غلط خود و همچنين اعتراض به وضع سياسي، اجتماعي و فرهنگي مي دانند و موسيقيدان ها از تمام آنچه درک نکرده اند يعني عشق، موسيقي مي سازند، شاعرها تـــــــــرانه مي سرايند شايد با ديدن اين مطلب با خود انديشيده ايد که چرا با وجود فيلم هاي جديد و به روز براي بحث کردن چه داخلي و چه خارجي اين فيلم يعني «زندگي شگفت انگيز است» که توليد سال ۱۹۴۶ آمريکا اثر فرانک کاپرا است براي معرفي مورد بحث قرار مي گيرد. فيلمي که ۷۱ سال از ساخت آن مي گذرد؟ جواب ساده است، «زندگي شگفت انگيز است»تنها يک فيلم نيست يک معجزه از تصوير است. فيلمي ابدي که با گذشت سال ها نه تنها کهنه نشده بلکه شايد تا نسل ها بعد از ما هم هنوز قابل ديدن و تاثير گذاشتن باشد. داستاني از انسانيت، داستاني از بزرگي انسان از گذشت و فيلمي در مورد عشق به انسان، انساني که مانند اين روزها هنوز کوتوله نشده بود و مي توانست انسان ها، فضا و مکان پيرامون خود را تحت تاثير حضور خود قــــرار دهد و نه مانند شبه انسان هاي فيلم هاي امروزي مُستاصل، بيهوده، لِنگ در هوا و مفعول، مدام شکايت کند از شرايط سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي بدون هيچ تاثيري بر جهان پيرامون خود.
فيلم در دوران طلايي سينماي آمريکا ساخته شد جايي که کاپرا و هم نَسلان اش سينما را بيــــــان مي ديدند، راه مي ديدند و جايي براي تغيير و نه تريبوني براي فلاسفه، جامعه شناسان و سياسيون.
«زندگي شگفت انگيز است» داستان زندگي جورج بيلي است که در شهر کوچک بِدفورد فالز زندگي مي کند. از کودکي آرزوي جهانگرد شدن و ساختن ساختمان ها و پل هاي عظيم را دارد اما سرنوشت هــــرگز او را به آرزو هايش نمي رساند و در عوض در يک موسسه وام و مسکن به مردم وام مي دهد تا خانه دار شوند اما بر اثر مشکلي که بوجود مي آيد ۸۰۰۰ دلار در حساب موسسه کم مي آورد و درمانده و دلسرد تصميم به خود کشي مي گيرد که… ادامه ي داستان را در فيلم ببينيد.
فيلم در اوج سرگرم کنندگي قرار گرفته و داستان خود را با چاشني کمدي به رواني هر چه تمام تر با يک ريتم مناسب روايت مي کند. جورج بيلي شخصيت اصلي اين فيلم با بازي اعجاب انگيز جيمز استوارت مثل تمــام انسان ها بلند پرواز است اما ســـــرنوشت با بلند پروازي هاي او سازگاري ندارد، فيلم اساساً اين موضوع را مطرح مي کند که براي اثر گذاري روي زندگي خود و ديگران لزوماً نبايد کارهاي عجيب و غريب و بزرگي کرد و شايد کارهاي کوچک تأثير بزرگي بر روي خود، اطرافيان و حتي مکان و فضايي که در آن زيست مي کنيم بگذارد. در پايانِ فيلم هم موضوع فيلم در بستر يک داستان و فيلم نامه محکم به محتوا تبديل مي شود: «زندگي شگفت انگيز است».
در دوران طلايي هاليوود فيلم هاي شاهکار زيادي ساخته شده اما وجه تمايز اين فيلم با هر فيلم ديگري در آن زمان و شايد در تاريخ سينما علاوه بر سرگرم کنندگي آن تأثير عجيب و باور نکردني آن بر روي مخاطب است. شايد تأثير معجزه آسا و اينکه مخاطب در پايان فيلم به زندگي خويش مي انديشد و درک خواهد کرد که زندگي او و هر انسـان ديگري روي زمين با تمام درد ها، رنـج ها، حسرت ها و نرسيدن ها بازهم شگفت انگيــز است و شکر گذار بودن براي هر آنچه که هست براي خانواده، خانه و تمام انسان هاي پيرامونش همه وهمه شگفت انگيز است و اين هديه فيلم در پايان دو ساعت لذت بردن به مخاطب است. مسلماً مخاطب قبل و بعد از ديدن اين فيلم باهم فرق مي کند اين اثر دقيقاً مصداق تغيير است. پس از ديدن اين فيلم سختي ها و مشکلات روزمره زندگيتان ديگر آزار دهنده نخواهند بود و شايد جلوه جديدي از زيستن در افکار و زندگي شما نمايان شود.
نکته جالب توجه ديگر اين فيلم رابطه عاشقانه جورج بيلي با همسرش مري هچ است اين رابطه لطيف انساني به زيبايي به تصوير کشيده مي شود. عشقي که زلال و ماندگار است و در گذشت زمان دچار کهنگي نمي شود. نگاه هاي مري هچ را به جورج بيلي در طول فيلم نمي توان فراموش کرد. نگاه هايي که ابديست و تا ابد به ياد انسان مي ماند.موضوع مهم ديگري که در اين فيلم وجود دارد شخصيت پردازي بسيارقوي دربسترداستان وساخته شدن آدم هاي فيلم به معناي واقعي است. يعني شما پس از پايان فيلم هرگز اين تصور را نخواهيد کرد که جيمز استوارت در اين فيلم بازي کرده چرا که جيمز استوارتي وجود ندارد و فقط جورج بيلي زندگي شگفت انگيز است چنان باور پذير و استوار شخصيت پردازي و ساخته شده که جاي هيچ شبهه اي را براي مخاطب بــــــاقي نمي گذارد که اين واقعيت است و نه خيال و نه فيلم. اما در کنار ساختن شخصيت ها ساخت شهر کوچک بدفورد فالز براي مخاطب و همچنين ساخت مردم شهر به عنوان جامعه اي که داستان در آن شکل مي گيرد به بهترين شکل انجام مي گيردکه بسيار کار سخت و در عين حال آسان براي يک فيلم ساز توانا است. ساخت شهر و جامعه در يک فيلم آنقدر توانايي فيلم ساز را مي طلبد که مي توان ادعا کرد که در طول تاريخ سينماي ايران چه قبل و چه بعد از انقلاب هنوز فيلم سازي نتوانسته حتي به ساخت يک جامعه و شهر کوچک نزديک شود. کاري که بزرگاني چون فورد، هيچکاک، کاپرا،و… به راحتي انجام داده اند و اين آفرينش در «زندگي شگفت انگيز است» به بهترين شکل انجام گرفته است.
در طول فيلم اشاره اي هم به جنگ جهاني مي شود و جالب اين جاست که کاپرا که کاملاً يک وطن پرست است و در تمام فيلم هايش اين مسئله مشهود است، در اين فيلم هم در زمان اشاره به جنگ تمام شخصيت هاي اصلي و فرعي فيلم را در گير جنگ مي کند چه مستقيم و چه غير مستقيم .چه شخصيت هاي مثبت و چه شخصيت هاي منفي و اين نشان از وطن پرستي اين فيلم ساز دارد و در زمان جنگ همه بايد درگير جنگ باشند. مهم نيست که در زندگي عادي چه کسي هستند و اين گونه تعصب و حساسيت خودش را نسبت به وطنش آشکار مي سازد که بسيار قابل توجه است.
در پايان بايد گفت که زندگي شگفت انگيز است، ماندگار تاثيرگذار و ابديست و اين فيلم چشم اندازي نو در برابر ديدگان مخاطب مي گشايد و مخاطب پس از ديدن اين اثرِ کاپرا به انسان هاي پيرامون خود، زندگي و مشکلات و حسـرت هاي آن نگاه ديگري خواهد داشت و تأثير معجزه آساي اين فيلم بر نا خودآگاه مخاطب تا ابد جاري خواهد بود.
بله «زندگي شگفت انگيز است».
به قلم:امير عبداللهي/شرکت پویاگستر