نام اصلي او «نفتالي ريکاردو اليسر ریه س باسوآلتو» ست. او ديپلمات، سناتور و شاعر نوگراي شيليايي و برنده جايزه ادبيات نوبل بود. نام «پابلو نرودا» را از روي نام نويسنده چک يان نرودا به عنوان نام مستعار خود انتخاب کرده بود. بعدها «پابلو نرودا» نام رسمي او شد.
زندگينامه
نرودا در ۱۲ ژوئيه ۱۹۰۴ در شهر پارال در ۴۰۰ کيلومتري جنوب سانتياگو بدنيا آمد. پدرش کارمند راه آهن و مادرش معلم بود. هنگامي که دوماهه بود مادرش درگذشت و او همراه پدرش در شهر تموکو ساکن شدند.
نرودا از کودکي به نوشتن مشتاق بود و بر خلاف ميل پدرش با تشويق اطرافيان روبرومی شد. يکي از مشوقان او گابريلا ميسترال بود که خود بعدها برنده جايزه نوبل ادبيات شد. نخستين مقاله نرودا وقتي که شانزده سال داشت در يک روزنامه محلي چاپ شد.
با رفتن به دانشگاه شيلي در سانتياگو و انتشار مجموعه هاي شعرش شهرت او بيشتر و با شاعران و نويسندگان ديگر آشنا شد. مدتي به عنوان کارمند دولت شيلي به برمه و اندونزي رفت و به مشاغل ديگر نيز پرداخت. بعد مامور به کنسولگري شيلي در بارسلون و بعد کنسول شيلي در مادريد شد. در همين دوره جنگ داخلي اسپانيا در گرفت. نرودا در جريان اين جنگ بسيار به سياست پرداخت و هوادار کمونيسم شد. در همين دوره با فدريکو گارسيا لورکا دوست شد.
پس از آن نرودا کنسول شيلي در پاريس شد و به انتقال پناهندگان جنگ اسپانيا به فرانسه کمک کرد. بعد از پاريس به مکزيکو رفت. در آنجا با پناه دادن به نقاش مکزيکي داويد آلفاروسیکه ايروس که مظنون به شرکت در قتل تروتسکي بود، در معرض انتقاد قرار گرفت.
در ۱۹۴۳ به شيلي بازگشت و پس از آن سفري به پرو کرد و بازديد از خرا به هاي ماچوپيچو بر او اثر کرد و شعري در اين باره سرود.
در ۱۹۴۵ به عنوان سناتوري در سناي شيلي مشغول شد و چهار ماه بعد رسماً عضو حزب کمونيست شيلي شد. در ۱۹۴۶ پس از شروع سرکوبي مبارزات کارگري و حزب کمونيست او سخنراني تندي بر ضد حکومت کرد و پس از آن مدتي مخفي زندگي کرد. در سال ۱۹۴۹ با اسباز مرز به آرژانتين گريخت.
يکي از دوستان او در بوئنوس آيرس شاعر و نويسنده گواتمالايي ميگل آنخل آستورياس، برنده بعدي جايزه نوبل ادبيات بود. نرودا که شباهتي به آستورياس داشت با گذرنامه او به پاريس سفر کرد. پس از آن به بسياري کشورها سفر کرد و مدتي نيز در مکزيک بسر برد. در همين دوره شعر بلند آواز مردمان را سرود.
در دهه ۱۹۵۰ به شيلي بازگشت. در دهه ۱۹۶۰ به انتقاد شديد از سياستهاي آمريکا و جنگ ويتنام پرداخت. در ۱۹۶۶ در کنفرانس انجمن بین المللي قلم در نيويورک شرکت کرد. دولت آمريکا به دليل کمونيست بودن از دادن ويزا به او خودداري می کرد ولي با کوشش نويسندگان آمريکايي، بويژه آرتور ميلر، در آخر به او ويزا دادند.
در ۱۹۷۰ نام او به عنوان نامزد رياست جمهوري مطرح بود اما او از سالوادور آلنده حمايت کرد.
در ۱۹۷۱ برنده جايزه نوبل ادبيات شد.
درگذشت
در گواهي رسمي، مرگ او در ۲۳ سپتامبر ۱۹۷۳بر اثر سرطان پروستات ذکر شده است. مرگ او چند روز پس از کودتاي ژنرال پينوشه و کشته شدن آلنده رخ داد.
در آوريل سال ۲۰۱۳، نرودا نبش قبر شد تا روشن شود که آيا آن طور که مانوئل آرايا راننده وي و برخي ديگر احتمال می دهند مسموم شده است يا خير. در آزمايشهاي انجام گرفته، اثري از سم در جنازه او پيدا نشد، اما اکنون قرار است آزمايشهاي بيشتري انجام گيرد. آقاي آرايا می گويد پابلو نرودا که در آن زمان ۶۹ ساله بود، از بيمارستاني در سانتياگو به او تلفن کرد و گفت که پس از تزريقي به معده اش، حالت تهوع دارد. عده اي معتقدند که پابلو نرودا مسموم شده و به قتل رسيده، زيرا او حامي سرسخت رئيس جمهوري سرنگون شده سالوادور آلنده بود ومی توانست به رهبر مخالفان ديکتاتوري پينوشه بدل شود. مقامات می گويند آزمايشهاي جديد بر باقيمانده پيکر نرودا در پي يافتن عناصر و مواد سنگين يا غير ارگانيکي است که ممکن است به صورت مستقيم يا غير مستقيم باعث مرگ او شده باشد. تحقيقات همچنين بر کشف موادي شيميايي متمرکز خواهد بود که باعث هر نوع آسيب به سلولها و يا پروتئين هامی شوند. آزمايشهاي قبـلي به طور مشخص در پي يافتن اثر و باقي مانده هایي از سم بود.
گزيده اي از اشعار پابلو نرودا:
به آرامي آغاز به مردن مي کني
اگر سفر نکني،
اگر کتابي نخواني،
اگر به اصوات زندگي گوش ندهي،
اگر از خودت قدرداني نکني.
به آرامي آغاز به مردن مي کني
زماني که خودباوري را در خودت بکشي،
وقتي نگذاري ديگران به تو کمک کنند.
به آرامي آغاز به مردن مي کني
اگر برده عادات خود شوي،
اگر هميشه از يک راه تکراري بروي …
اگر روزمرّگي را تغيير ندهي
اگر رنگهاي متفاوت به تن نکني،
يا اگر با افراد ناشناس صحبت نکني.
تو به آرامي آغاز به مردن مي کني
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چيزهايي که چشمانت را به درخشش وامي دارند
و ضربان قلبت را تندتر مي کنند،
دوري کني . . .،
تو به آرامي آغاز به مردن مي کني
اگر هنگامي که با شغلت،يا عشقت شاد نيستي، آن را عوض نکني
اگر براي مطمئن در نامطمئن خطر نکني
اگر وراي روياها نروي،
اگر به خودت اجازه ندهي
که حداقل يک بار در تمام زندگيت
وراي مصلحت انديشي بروي . . .
منابع:سايت ويکي پدياي فارسي
به کوشش:محمدرضا حیدر پور