مرغ يا تخم مرغ؟
همه ما مي دانيم که تعريف دقيقي از خوشبختي وجود ندارد. تعريف خوشبختي بر اساس فردي که آن را تجربه مي کند، متفاوت است؛ ولي همه انسان ها مي دانند که آيا خوشبخت هستند يا خير. يقينا مي دانيم که
خوشبختي يک حالت و احساس دروني است؛ همين طور مي دانيم بعضي انسان ها به طور طبيعي و ذاتي انسان هاي شادتر و خوشبخت تري هستند و برخي به صورت ژنتيکي افرادي غمگين و افسرده؛ ولي در سال هاي اخير علم به ما ثابت کرده است که ايجاد تغييرات ماندگار و مثبت کاملا امکان پذير است و عادت هاي ما مي توانند ساختار و عملکرد مغز و حتي خصوصيات ژنتيکي ما را تغيير دهند؛ براي مثال بر اساس بررسي ها در سال هاي اخير، استفاده مکرر از انگشت شست در هنگام کار با تلفن هاي هوشمند نحوه واکنش مغز انسان ها را تغيير داده است؛ بنابراين براي خوشبخت بودن فقط لازم است که آن را برگزينيم و نوع تفکر، عادت ها و رفتارهايمان را هم بر اساس اين انتخاب اصلاح کنيم. در مورد تفکر و احساسات مثبت و نقش آن در رضايتمندي از زندگي و موفقيت بسيار صحبت مي شود. برخي به راحتي اين مطالب را مي پذيرند و با تعاليم آن همگام مي شوند و برخي ديگر نيز با ذهن شکاک خود اثرات آن را گذرا و ناشي از تلقين پذيري و موجب دور شدن انسان از واقعيت هاي زندگي مي دانند. برداشت شما هر کدام از اين گزينه ها باشد، واقعيت اين است که در سال هاي اخير تحقيقات آکادميک بسياري در دانشگاه ها و مراکز معتبر تحقيقاتي دنيا در زمينه خوشبختي و شکوفايي انسان صورت گرفته و نتايج به دست آمده از اين تحقيقات که برخي توسط روان شناسان و برخي هم توسط دانشمندان علم عصب شناسي صورت گرفته است، به نحو خيره کننده اي بر نقش انکارپذير مثبت انديشي در رشد و شکوفايي انسان و افزايش احساس خوشبختي مهر تاييد مي زند. در اين سري مطالب سعي مي کنيم همراه با ذکر شواهد علمي و مرور خلاصه اي از اين تحقيقات، به روش هايي کاربردي براي ايجاد و تقويت احساس خوشبختي اشاره کنيم. اما چرا خوشبخت نيستيم؟ متاسفانه اکثر ما از دوران کودکي به شکلي براي خوشبخت بودن شرطي مي شويم. تقريبا همه ما از کودکي با اين تفکر بزرگ شده ايم که بايد خوب درس بخوانيم، دوران مدرسه را با کسب نمرات بالا طي کرده و حسابي تلاش کنيم تا بتوانيم در دانشگاهي معتبر در رشته تحصيلي خوبي پذيرفته شويم و در نهايت شغلي مناسب و با درآمد بالا پيدا کنيم؛ چرا که در اين صورت مي توانيم زندگي خوبي داشته باشيم و خوشبخت شويم. خيلي از ما هم موفق مي شويم اين مراحل را به ترتيب انجام دهيم و شغل مورد نظر را هم طبق ايده آل هاي ذهني مان پيدا کنيم و آن وقت ممکن است روزي در اثر تلنگري جزئي به خودمان بياييم و از خود بپرسيم من که هميشه طبق برنامه هاي از پيش تعيين شده زندگي ام را پيش برده ام، پس چرا خوشبخت نيستم؟ آن عده هم که به هر دليلي موفق نمي شوند به آن چيزي که به عنوان هدف زندگي براي خود انتخاب کرده اند برسند، فکر مي کنند که چون موفق نيستند، پس دليلي هم براي شادي و خوشبخت بودن ندارند و کاملا حق دارند که احساس بدبختي کنند. مشکل اصلي اينجاست که فکر مي کنيم براي اين که خوشبخت باشيم، حتما قبل از آن بايد موفق شده باشيم و متاسفانه از اين حقيقت غافليم که نه تنها عمر گران قدر خود را در انتظار زمان مناسب براي خوشبختي به هدر داده و لحظاتي را که مي توانستند بار مثبتي داشته باشند، به تلخي طي کرده ايم، بلکه حتي موفقيت خود را نيز به خطر انداخته ايم. مطالعات جديد ثابت کرده اند که ما وقتي خوشبخت تر و خوشحال تريم موفق تر هم هستيم. هميشه ذهنيت غالب اين بوده است که اول موفق شويد، بعد احساس خوشبختي خود به خود ايجاد مي شود. به همين دليل ما هيچ وقت در طي مسير زندگي چون هنوز مثلا فلان کار را انجام نداده ايم، حتي به ذهنمان هم خطور نمي کند که اکنون در همين لحظه هم مي توانيم شاد و خوشبخت باشيم. بعضي ها هم مي گويند مثلا فلان شخص حق دارد خوشبخت باشد؛ چون موفق است و درآمد نجومي دارد. به راستي کدام يک زمينه ديگري است؟ کساني که موفق هستند، خوشبختند يا افرادي که خوشبخت هستند، موفق مي شوند؟ در اينجا بحثي مشابه مسئله پيچيده «اول مرغ بود يا تخم مرغ؟» در ذهن ما شکل مي گيرد. حال اگر به شما بگويند که واقعا کاملا عکس آن چيزي است که تا کنون باور داشته ايد، چه واکنشي خواهيد داشت؟ تحقيقات نشان داده است که موفقيت هميشه نمي تواند خوشبختي به وجود بياورد، ولي خوشبختي معمولا منجر به موفقيت مي شود. اگر در زمينه رشد شخصي و موفقيت مطالعه کرده باشيد، حتما تعداد بي شماري کتاب و مقاله درمورد مثبت انديشي خوانده يا دست کم ديده ايد. اگر از مطالب آن ها استفاده کرده و به صورت عملي آموخته هايتان را در زندگي خود به کار برده باشيد، شک ندارم که نتايج مثبتي هم گرفته ايد. شايد هم مطالب را خوانده و با خود گفته ايد اين ها فقط واژگان قشنگي هستند که براي فريب مردم و پر کردن جيب اساتيد موفقيت نوشته مي شوند. همان طور که اشاره کرديم در سال هاي اخير تحقيقات بسياري در زمينه روان شناسي مثبت، يکي از جديدترين شاخه هاي روانشناسي، و علم عصب شناسي صورت گرفته و نتايج بسيار جالبي مشاهده و ثبت شده است. باور مي کنيد که مثبت انديشي و روحيه شاد مي تواند حتي ضريب هوشي شما را افزايش دهد؟ باورش قدري دشوار است ولي تحقيقات ثابت کرده اند که شاد شدن مي تواند عملکرد فرد را بهبود بخشيده و موجب افزايش سرعت و دقت انجام کار شود.
اگر شما هم از جمله اشخاصي هستيد که فکر مي کنيد مفهوم مثبت انديشي فقط يک سري صحبت هاي شيک، فريبنده و تلقينات کم اثر است، بياييد در ابتدا چند مورد از تحقيقاتي را که درباره اثرات مثبت انديشي و شاد بودن بر روي انسان انجام شده است، با هم ببينيم:
1-پزشکاني که قبل از معاينه بيمار در شرايط روحي مثبت قرار گرفته بودند، در مقايسه با پزشکاني که در وضعيت خنثي بودند، 3مرتبه هوش و خلاقيت بيشتري از خود نشان دادند و 19درصد به تشخيص صحيح وضعيت بيمار رسيدند.
2-فروشندگان خوش بين توانستند 56درصد بيشتر از رقباي بدبين خود کالا بفروشند.
3-دانشجوياني که قبل از امتحان رياضي در وضعيت مثبت رواني قرار گرفته بودند، نسبت به همکلاسي هاي داراي وضعيت خنثي، عملکرد بسيار چشمگيري داشتند.
4-مثبت انديشي حتي بر روي سلامت انسان هم اثر غير قابل انکاري دارد، کارمنداني که روحيه غير مثبت و ناشاد داشتند، نسبت به همکاران با روحيه خود، 15روز بيشتر در سال مرخصي استعلاجي گرفتند.
5-احساس مثبت، ميزان هورمون سروتونين و دوپامين را در بدن افزايش مي دهد. اين هورمون ها نه تنها باعث مي شوند احساس بهتري داشته باشيم، بلکه مرکز يادگيري مغز را نيز فعال مي کنند و موجب مي شوند خلاقانه تر و سريع تر فکر کنيم.
به نظر مي رسد که ساختار مغز ما به گونه اي است که بهترين عملکرد را در حالت مثبت داشته باشد، نه در حالت منفي يا خنثي. متاسفانه در دنياي امروز اکثر ما خوشبختي يا شادي مان را فداي موفقيت مي کنيم؛ اما از اين که همين امر قابليت هاي مغز و در نتيجه امکان موفقيت ما را کاهش مي دهد، غافليم. حالا که ديديم از نظر علمي هم اثرات مثبت انديشي و روحيه شاد کاملا اثبات شده است؛ حتي اگر علاقه اي به مقوله خوشبختي نداريد، به خاطر کسب موفقيت هاي بيشتر، بهبود سلامتي و يادگيري بهتر هم که شده است، بياييد مثبت تر باشيم.