جنگ جهاني اول با نامهاي جنگ جهانگير يکم، نخستين جنگ جهاني، جنگ بزرگ و “جنگ براي پايان همه جنگ ها” نيز شناخته ميشود. يک نبرد جهاني که از ماه اوت ۱۹۱۴ تا نوامبر ۱۹۱۸ رخ داد. سربازان بسياري براي جنگ تجهيز و مناطق بسياري درگير جنگ شدند. پيش از اين، هيچ وقت تلفات هيچ جنگي به اين اندازه زياد نبوده است. سلاح هاي شيميايي براي نخستين بار در اين جنگ استفاده شدند. براي نخستين بار، به طور انبوه مناطق غيرنظامي از آسمان بمباران شدند و نيز براي نخستين بار در اين قرن کشتار غيرنظاميان در سطحي گسترده در طول جنگ رخ داد. اين جنگ به خاطر شيوه نبرد، به “جنگ سنگري” نيز معروف است.
جنگ جهاني اول از مهمترين اتفاقات تاريخ بشر است و به طور مستقيم و غير مستقيم نقش بزرگي در تعيين تاريخ قرن بيستم داشتهاست. اين جنگ، پاياني بر نظامهاي سلطنت مطلقه در اروپا را به همراه آورد و باعث انقراض چهار امپراتوري اتريش- مجارستان, آلمان ، عثماني و روسيه تزاري و سلسلههاي هوهنزولرن, هابسبورگ, عثماني و رمانوف شد. همه اين امپراتوريها از زمان جنگهاي صليبي بر سر قدرت بودند.
جنگ جهاني اول که در اروپا حمام خون به راه انداخت تنها به مرزهاي اين قاره محدود نماند و دامنه آن تا چين کشيده شد و سربازان در آسيا و آمريکاي شمالي، کارائيب، استراليا و آفريقا درگير اين جنگ شدند. در ميان عجايبي که در اين جنگ ويرانگر اتفاق افتاد به دوازده نکته شگفتانگيز اشاره ميکنم که به احتمال زياد براي اولين بار است از آنها مطلع ميشويد.
۱- صداي انفجار در ميدان جنگ بلژيک در لندن شنيده شد :
در حالي که سربازان در سنگرهای گل آلود مشغول نبرد بودند، جنگي کاملاً متفاوت نيز زير پاي سربازان در جريان بود. گروهي معدنچي در اختفاي کامل، تونلي در عمق سيمتری حفر ميکردند تا زير سنگرهاي دشمن مين کار بگذارند. بزرگترين موفقيت يکي از محرمانهترين و بزرگترين پروژههاي مهندسي جنگ جهاني اول در نزديکي شهر ايپر در بلژيک در نبرد مسينه (منان) حاصل شد و تقريبا ۴۱۰ هزار کيلوگرم ماده منفجره همزمان در نوزده تونل زيرزميني منفجر شد و بخش بزرگي از خط مقدم آلمان را ويران کرد و ده هزار آلماني را کشت. ۲۲۵ کيلومتر آنسوتر، صداي اين انفجار را ديويد لويدجورج نخست وزير بريتانيا در دفترش (داونينگ استريت) شنيد.
۲- خطر اعدام براي خبرنگاران :
تعداد انگشت شماري از خبرنگاران براي گزارش حقايق جنگ جان خود را به خطر انداختند، در حالي که دولت از ابتداي جنگ سعي کرد گردش اطلاعات را از خط مقدم کنترل کند. دولت بريتانيا در ۱۹۱۴ قانوني را تصويب کرد که به “ستاد جنگ” اجازه داد رسانهها را سانسور کرده و حضور خبرنگاران را در خط مقدم ممنوع کند. به نظر ستاد جنگ، خبررساني کمک به دشمن بود و اگر روزنامهنگاري به اين جرم محکوم ميشد مجازاتش مرگ بود. روزنامهنگاراني که زيربار اين ممنوعيت نرفتند در فرانسه فراري بودند و گزارشهاي خود را با روشهاي مختلف به لندن قاچاق ميکردند.
۳- هر هفته ۱۲ ميليون نامه به خط مقدم ميرسيد :
در کمال تعجب نامه از بريتانيا به خط مقدم در فرانسه، در عرض دو روز ميرسيد. ابتدا نامهها در مرکزي که به همين منظور در ريجنتس پارک لندن ساخته شده بود جمعآوري و دستهبندي ميشدند و بعد با کشتي به فرانسه حمل ميشد. در پايان جنگ دو ميليارد نامه و ۱۱۴ ميليون بسته تحويل نظاميان داده شده بود.
۴- بانک خون در جنگ جهاني اول شکل گرفت:
ارتش بريتانيا تزريق خون را تبديل به رويه معمول در درمان مجروحان جنگي کرد و خون مستقيماً از بدن يک فرد وارد بدن فرد ديگر ميشد. کاپيتان اسوالد رابرتسون پزشک ارتش آمريکا اولين بانک خون را در سال ۱۹۱۷ در جبهه غرب تاسيس و از سيترات سديم براي جلوگيري از انعقاد خون استفاده کرد. خون را تا ۲۸ روز در يخ نگاه ميداشتند و بعد آن را به مراکز درماني براي جراحيهاي اضطراري براي نجات جان مجروحان منتقل ميکردند.
۵- کار در پشت جبهه پوست زنان را زرد کرد :
وقتي نسلي از مردان بريتانيايي به جبهههاي جنگ اعزام شدند، بيش از يک ميليون زن جاي آنها را بعنوان نيروي کار گرفتند. آنها ساعتهاي طولاني در شرايط بد و با مواد شيميايي خطرناک کار ميکردند. “قناريها” لقب زناني بود که با تيانتي کار ميکردند که باعث زردي (jaundice) ميشد.
۶- جوانترين سرباز بريتانيايي ۱۲ سال داشت :
سيدني لوييس زماني که درباره سنش دروغ گفت و به ارتش پيوست تنها ۱۲ سال داشت. او يکي از هزاران پسر کم سن و سالي بود که با اشتياق داوطلب خدمت شدند و در جنگ جهاني اول در کنار بزرگسالان در جبههها جنگيدند. انگيزه بعضي از آنها ميهن پرستي بود اما براي برخي ديگر اين راه فراري بود از زندگي محنتبارشان.
۷- جنگ جهاني اول باعث شکلگيري جراحي پلاستيک شد :
عامل بسياري از جراحات صورت در جنگ جهاني اول ترکشها بودند که بر خلاف زخم گلوله که به خط صاف ايجاد ميشد، فلز زاويهدار و کج و کوله ترکش صورت را متلاشي ميکرد. هارولد گيليز تحت تاثير آسيبهاي دهشتناکي که مشاهده می کرد براي کمک به اين قربانيان پا پيش گذاشت و نخستين روشهاي بازسازي صورت را ابداع کرد.
۸- شاعر معروف جنگ در زمان جنگ گمنام بود :
ويلفريد اوون يکي از معروفترين شعراي جنگ جهاني اول، زماني که يک هفته به پايان جنگ در خط مقدم مرد، نسبتا گمنام بود. او جنگ را وحشتناک و دردناک ميديد و اين ديدگاه در آن زمان در اقليت بود. در دهه شصت ميلادي برخي از نخبگان ادبي که نگرش اوون را به ديدگاه ضد جنگ خود نزديک ميديدند به اين نتيجه رسيدند که نگاه او اصيلترين نگاه به جنگ بوده است؛ از اين رو اشعار اوون در دو مجموعه مهم شعر جنگ که در آن زمان منتشر شد نقش مهمي دارد.
۹- جنگ جهاني اول تقريبا اقتصاد بريتانيا را نابود کرد :
در آغاز قرن بيستم بريتانيا ابرقدرت اقتصادي بود اما جنگ جهاني اول بيشتر از جنگهاي قبلي هزينه داشت. براي مثال هزينه گلولههايي که در طول يک ۲۴ ساعت در سپتامبر ۱۹۱۸ شليک شد تقريبا چهار ميليون پوند بود.
۱۰- استتار آشکار کشتيها :
در زمان جنگ محافظت کشتيهاي حامل غذا و تجهيزات نظامي از اژدرهاي دشمن اهميت حياتي داشت. نورمن ويلکينسون هنرمندي که داوطلب خدمت در نيروي دريايي بريتانيا شده بود، ميدانست که نميتوان کشتي را از چشم فرمانده زيردريايي مخفي نگهداشت بنابراين راه حلي کاملاً متضاد را مطرح کرد، ايده رنگ کردن کشتيها با اشکالي که جلب توجه ميکرد و با رنگهايي براق و چشمگير و متضاد. در آن زمان تصور ميشد طرح استتاري بجاي استتار سنتي باعث گمراهي و گيج شدن زيردرياييهاي آلماني ميشود چون تخمين جهت و سرعت کشتي را دشوار ميکند. به اين ترتيب بخش تازهاي به نام بخش استتار تشکيل و گروهي از هنرمندان در آکادمي سلطنتي هنر بريتانيا مشغول طراحي صدها طرح استتار شدند.
۱۱- نود درصد سربازان در سنگرها زنده ماندند :
در جنگ جهاني دوم ميليونها سرباز در جبهه غربي کشته شدند و تصاوير و داستانهاي هولناک جنگ در سنگرها باقي مانده و فقط يادآور حمام خون است. اما آمار چيزي ديگر ميگويد. با اينکه اين سنگرها شاهد روزهايي خونبار بودند اما نود درصد سربازاني که در سنگرهاي خندق مانند جنگيدند زنده ماندند. آنها دائم در اين خندقهاي به هم پيوسته جابجا ميشدند بنابراين از آتش دشمن در امان ميماندند.
۱۲- رفتن به بالاي سنگرها براي فرماندهان ممنوع بود :
کليشه رايج درباره جنگ جهاني اول اين است که سربازان عادي شيرهايي بودند که خرها آن ها را فرماندهي ميکردند و خرها ژنرالهاي نالايقي بودند که دور از آتش جنگ در جايي راحت مينشستند در حاليکه در همان لحظه هزاران نفر بيدليل جان ميدادند . اما در حقيقت فرماندهان ميخواستند به محل درگيري نزديک باشند و از اين رو رفتن بالاي سنگر براي آنها ممنوع شده بود تا کشته نشوند. تجربه لازم براي رسيدن به رتبه ژنرالي بي اندازه گرانبهاتر از آن بود که بتوان از آن گذشت.