سلام، سلام به همه دوستاني که با تمام وجودشان سختي ها را تحمل مي کنند مشکلات را حل مي کنند و نه تنها از مشکلات و ناهمواري هاي راه دم نمي زنند بلکه مي دانند گفتن نارسايي ها و سنگلاخ های راه ، فضا را بدتر از آن چه که هست مي کند به همين دليل با تدبير و تحمل مي کوشند تا به چــــــاره جويي و يافتن راه هاي ميان بر و آسان بر بپردازند.
اين دسته افراد در هنگام بروز مشکل سر فرود نمي آورند و هميشه خود را از مشکلات با اراده تر و مصمم تر مي دانند .
شما فرزندان من هم در زمره همين افراد بوديد و هستيد و هميشه تاب و توان تان براي رفع نارسايي ها آن چنان باشد که به مثال و مصداقي براي اطرافيان تان تبديل شويد.
هميشه گفته ام مثبت نگري غرق شدن در توهم و خيال باطل که حاصلي جز سرخوردگي ندارد نيست، مثبت نگري يعني به جاي تاکيد بر نداشته هايتان تمــــامي توجه خود را معطوف به داشته هايتان کنيدکه اين امر مستلزم شناسايي توانايي ها و دستاوردها و بررسي نقاط قوت وضعف ، متمرکز شدن روي نقاط قوت و در صورت امکان تلاش در جهت تبديل نقاط ضعف به نقاط قوت است.
فرزندان من بايد در بحران هاي سخت چه در زندگي شخصي و چه در زندگي اجتماعي و چه در محيط کارمان با مديريت بهنگام بحران بتوانيم نتايج را آن طور که خودمان مي خواهيم به دست آوريم و با تقبل کم ترين هزينه مسير سخت پيش آمده را پشت سر بگذاريم.
به قول حافظ شيرازي :
بر سر آنم که گر زدست برآيد
دست به کاري زنم که غصه سرآيد
يا آن جا که مي گويد:
دست از طلب ندارم، تا کــام من بر آيد
يا تن رسد به جانان، يا جان ز تن در آيد
پيشينيان ما هم هيچ گاه به مشکلات به چشم موانعي لاينحل و غير قابل عبور نگاه نمي کرده اند بلکه مشکل را به پروژه تبديل مي نموده اند و سپس در طي يک«پروسه» به حل آن پـــروژه مي پرداخته اند. اين مهم است که دربحران هاي خيلي سخت ياد داشته باشيم اصل بحران را مديريت کنيم و بدون تزريق اين انرژي منفي که«همه چيز از دست رفت» يا «من مي دونم که شکست مي خوريم» سينرژي جمع را تحريک کنيم و آن ها را براي دفع بحران ، کنار هم بسيج کنيم.راه بيرون رفتن از مشکلات زانوي غم اختيار کردن و ذکر «چه کنم» گرفتن نيست. مواجهه با مشکلات آن هم با تدبيرو انديشه ورزي و کمک گرفتن از خرد جمعي و دانش گروهي است . بحران هاي سخت روزگار هر چقدر هم سخت تر ولاينحل خود را بنمايانند باز انســان از آن ها سخت تر و حلال تر است. به قولي ما تـــواناتر از آنيم که مي پنداريم.
اين که مي گويند خسته شده ام فقط مي خواهم از اين جا بروم بدون هيچ هدف و آرماني، اشتباه است مي روم به فلان شهر، فلان کشور براي فرار از وضعيت فعلي در موارد بسياري به ناکامي مي انجامد. از خود بپرسيم مي روم چه کنم ؟ و پاسخ آن مي تواند مقصود ما باشد.
شادي و مسرت واقعي در زندگي وقتي ميسر است که منجر به تعيين و نهادينه کردن مقصود و هدفي در زندگي باشد. اين مقصود منبع نيروي کشش خلاق است ضمن اين که بايد بدانيم اظهار شکايت از اوضاع نتيجه اي نخواهد داشت و دنيا و مردم دنيا خود را براي شاد کردن من فدانمي کنند.
بياييد اين توانايي و قدرتي را که از گردونه «باهـــم بودن» نصيب مان مي شود قدر بدانيم و به آن اعتقاد پيدا کنيم . در چنين شرايطي است که نه تنها در بروز بحران هاي سخت غافلگير و دستپاچه نمي شويم بلکه با شنيدن صداي پاي بحـــــران درمي يابيم عرصه ديگري براي زايش فکـر نو، تلاشي نو و همتي نو جلوي راه مان گشوده شده است که قادريم يک بار ديگر نشان دهيم از مشکلات سرتر هستيم.
هيچ گاه از بحران ها نهراسيد و آن را فرصتي براي جوانه زدن انديشه هاي ناب وجودتان تعبير وتفسير کنيد .
حال که صحبت به اين جا رسيد با شعري از شاعر تواناي مشرق زمين اقبال لاهوري سخن را به انتها مي برم .
گوهر خود را هويدا کن، کمال اين است و بس
خويش را در خويش پيدا کن، کمال اين است و بس
سنگ دل را سرمه کن در آسياي رنج و درد
ديده را زين سرمه بينا کن، کمال اين است و بس
هم نشيني با خدا خواهي، اگر در عرش رب
دردرون اهل دل جا کن، کمال اين است و بس
هر دو عالم را به نامت يک معما کرده اند
اي پسر حل معما کن ، کمال اين است و بس
دل چو سنگ خاره شد، اي پور عمران با عصا
چشمه ها زين سنگ خارا کن، کمال اين است و بس
پند من بشنو، به جز با نفس شوم بد سرشت
با همه عالم مدارا کن ، کمال اين است و بس
اي معلم زاده از آدم اگر داري نژاد
چون پدر تعليم اسما کن، کمال اين است و بس
چند مي گويي سخن از درد و رنج ديگران
خويش را اول مداوا کن ، کمال اين است و بس
سوي قاف نيستي پرواز کن، بي پر وبال
بي محابا صيد عنقا کن، کمال اين است و بس
چون به دست خويشتن بستي تو، پاي خويشتن
هم به دست خويشتن واکن، کمال اين است و بس
کوري چشم عدو را روي در روي حبيب
خاک ره بر فرق اعدا کن، کمال اين است و بس.
ایرج یزدان بخش/مدیر عالی گروه