آيا شما فقيريد يا ثروتمند؟
سلام به همه خوانندگان عزيز ستاره دانايي. خوشحال ام که انتشار مجله ستاره دانايي در سال ۹۴ با فاصله زماني کمتري انجام مي شود. از شما خواننده گرامي درخواست دارم
با طرح نقطه نظرات خود همکاران من را در تحريريه مورد لطف قرار دهيد . اميدوارم ستاره دانايي در سايه هدايت ها و حمايت هاي شما خوبان بتواند بيش از بيش موفق تر باشد. با يادبود مدير بزرگ صنعت يکي از شاگردان خلف ماتسوشيتا مقاله اش را تقديم مي کنيم باشد که در زندگي روز مره ما تاثيري هر چند کوچک بگذارد
در اين شماره قصد دارم به تعريف واژه فقير يا ثروتمند بپردازم . در قديم مي گفتند فقير کسي است که پول کافي براي رفع نيازهايش نداشته باشد. اما در تعريف جديد فقير کسي است که انتخاب هايش محدود باشد و برعکس ثروتمند کسي است که انتخاب هاي بسيار زيادي دارد و در ميان گزينه هايش به چيزهايي که آرزويشان را داشته رسيده باشد.
مثلا فرض کنيد شما براي انتخاب مواد غذايي منزل خود به فروشگاه مي رويد و با انواع مواد غذايي در قفسه ها روبرو مي شويد. بديهي است دوست داريد همه آن ها را انتخاب کنيد و با خود به منزل ببريد، اما اين کار را نمي کنيد چون ميزان پول موجود در جيبتان اجازه چنين خريدي را نمي دهد. گاهي فقط حق انتخاب يک جنس را داريد در اين حالت شک نيست که شما از لحاظ مالي فقير هستيد چراکه در خريد جنس هاي ضروري منزل خود انتخاب هايتان محدود شده است. اما اگر امکان اين را داشته باشيد با وسيله نقليه ارزان به حومه شهر برويد و از مراکز خريد اصلي آن کالا جنس مورد نظر تان را تهيه کنيد ديگر از لحاظ تامين کالا فقير نيستيد . هر چند هنوز ميزان پول در اختيارتان تغيير نکرده است اما چون شما حق انتخاب هاي بيشتري براي کالاها داريد نسبت به قبل ثروتمند تر شده ايد . جالب است نه؟
فقط کافي است از خود بپرسيد در حوزه ها و جنبه هاي مختلف زندگي چقدر حق انتخاب و چه تعداد گزينه هاي براي برگزيدن پيش روي شماست. اگرمي خواهيد در شغلتان پيشرفت کنيد با ويژگي ها و قابليت ها و مهارت هايي که در خودتان داريد چه تعداد فرصت شغلي پيش رو داريد؟
بديهي است هر چه تعداد فرصت ها و حق انتخاب هاي شما بيشتر باشد و هر چه حوزه تصميم گيري شما وسيع تر و گزينه هاي پيش رو بيشتر باشد شما ثروتمند تر خواهيد بود. نيازي هم به اثبات آن به ديگران نداريد بقيه از روي حق انتخاب هاي شما و راه حل هايي که براي حل مساله داريد ميزان توانگري شما را احساس مي کنند.
در حالت عکس آن هم، اگر باوجود داشتن مدرک و ثروت، گزينه هايي که پيش روي شماست محدود و انگشت شمارند و هيچ کدام از آن هايي نيستند که شما قلبا آرزو داريد پس سريع دست به کار شويد و با ايجاد تغيير در نگرش و تفکر و باورهاي خود و مهم تر از همه با اصلاح رفتارها و عادات خود گزينه هاي بيشتري را اختيار کنيد.
سرزمين فقر جاي ماندن نيست بايد سريعا از آن بيرون آمد . تنها راهش هم اين است که گزينه هاي انتخابي خود در تمام جنبه هاي زندگي را بيشتر کنيد.
به قول کنفوسيوس مهم نيست چقدر آهسته مي رويم اگر نايستيم.
در اين جا به چند مورد از تفکرات آدم هاي ثروتمند اشاره مي کنم . ۱- آدم هاي ثروتمند معتقدند: من زندگی خويش را می سازم. آدم های فقير معتقدند: زندگی من تصادفی پيش می رود.
۲- آدم های ثروتمند بر روی فرصت ها تمرکز می کنند. آدم های فقير بر روی موانع تمرکزمی کنند.
۳- آدم های ثروتمند با آدم های مثبت و موفق معاشرت می کنند. آدم های فقير با آدم های منفی و شکست خورده معاشرت می کنند.
۴- آدم های ثروتمند ترجيح می دهند تا بر اساس دستاوردها به آنها پول پرداخت شود. آدم های فقير ترجيح می دهند تا بر اساس زمان به آنها پول پرداخت شود.
۵- آدم های ثروتمند برخلاف ترسی که دارند دست به عمل می زنند. آدم های فقير به ترس اجازه می دهند که متوقفشان کند.
۶- آدم های ثروتمند هميشه در حال رشد کردن و ياد گرفتن هستند. آدم های فقير فکر می کنند که همه موارد را می دانند.
نه براي لقمه اي نان
گاه ميانديشم
كه چه دنياي بزرگي داريم
چه جهان پيراستهاي
ما چه تصوير بههم ريختهاي ساختهايم از دنيا
در چه زندان عبوس محبوس شديم
چه غريبيم در آبادي خويش
و چه سرگردان در شادي و ناشادي خويش
آدميزاده درختي است
كه بايد خود را بالا بكشد
ببرد ريشه خود را تا آب
بيامان سبز شود
سايه دهد
خويش را با خود نزديك كند
دگران را با خويش
كاش ميشد همه جا ميرستيم
كاش ميشد خود را تقسيم كنيم
بين چندين احساس
بين چندين انسان
بين چندين شهر
چندين ملت
گاه ميانديشم
كه چه موجود بزرگي هستيم
و چه تقدير حقيري را تسليم شديم
و چه تسليم بزرگي را هستي گفتيم
خوردن و خوابيدن
و خراميدن و خنياگري خود را خشنود شدن
كاش در كالبدم معده نبود
و گلويم تنها
جاي آواز و بيان بود
نه بلعيدن نان
كاشكي همواره
كسب نان مثل هوا آسان بود
كاش چشم و دل من سيرتر از اينها بود
كاش تن پوشم با من متولد ميشد
مثل پر با طاووس
مثل پوشينه پشمين، با ميش
مثل پولك به تن نرم و لطيف ماهي
كاش بيماري با ما كار نداشت
يا طبيبان همه عيسي بودند
پدرم كاش نميرفت از دست
نميافسرد به اين زوديها
كاش او اين همه فرزند نداشت
كاش ما اهل طبيعت بوديم
مادرم باران بود
همسرم در خود من ميروييد
كودكانم همه از جنس گياهان بودند
خوابم، انديشيدن
بسترم بال كبوترها بود
كارم آرايش گل بودو پيرايش بيد
دوستانم همه افرا و صنوبر بودند
طلبم از همه جز عشق نبود
و بجز مهر بدهكار نبودم به كسي
خانهام هرجا بود
كاش در فاصلهاي دورتر از بانگ سياستها بود
كاش معناي سياست اين بود
كه قفسها را در حبس كنيم
تا نفسها آزاد شوند
كسي از راه قفس نان نخورد
و كبوتر نفروشد به كسي
كاش ميشد خود را تبديل كنيم
گاه يك لقمه نان
گاه يك جرعه آب
گاه يك صفحه كتاب
گاه يك تكه حصير
گاه يك چشمه در آغوش كوير
گاه هرچيز كه هركس كم داشت
«كاش من بيشتر از اين بودم»
با سخاوتتر از اين
باطراوتتر از اين
آفتابيتر از اين
آسمانيتر از اين
و تواناتر
عاشقتر
داناتر از اين
زندگي رامتر از اينها بود
و به من مهلت و ميدان ميداد
كه شكفتن را تفسير كنم
گاه ميانديشم
كه چه دنياي بزرگي داريم
و چه موجود بزرگي هستيم
كاش ميشد خود را بالا بكشيم
كاش ميشد خود را پيوند زنيم
كاش ميشد خود را تقسيم كنيم
كاش ميشد خود را تقديم كنيم
كاش از جنس خدا ميبوديم
همه چيز
همه جا ميبوديم
با اميد به اين که همه ما روز به روز ثروتمند تر شويم.
ايرج يزدانبخش – مدير عالي گروه صنعتي پارت لاستيک